Al-Mustafa International University
دوشنبه | 27 | مرداد | 1404

پیوند توحید و ولایت در حدیث رضوی سلسلة الذّهب

به گزارش روابط عمومی جامعه المصطفی العالمیه نمایندگی خراسان، به مناسبت دهه آخر ماه صفر و ایّام شهادت امام رضا علیه السّلام، دکتر فاطمه رضاداد، استاد و پژوهشگر مجتمع آموزش عالی خواهران جامعه المصطفی، در یادداشتی به بررسی ابعاد محتوایی حدیث «سلسلة الذّهب» با تکیه حدّاکثری بر فراز «انا من شروطها» پرداخته است که در ادامه تقدیم می‌گردد.

موضوع این نوشتار، بررسی ابعاد محتوایی حدیث متواتر «سلسلة الذّهب» با تکیه حدّ اکثری بر فراز «انا من شروطها» است. در این میان، فرض این نوشتار این است که فراز «انا من شروطها»، گویای شرطیّت ولایت من الله، هم در مرحله نیل به مقام توحید و هم در مرحله بقاء در این مقام است. در نتیجه بررسی های فقه الحدیثی و مراجعه به قرائن متّصله و منفصله قرآنی و روایی، صحّت فرضیّه مزبور به اثبات می رسد و ابعاد والای پیوند توحید و ولایت در کلام رضوی معلوم می گردد.

  1. مأخذ شناسی و بررسی سندی روایت سلسله الذّهب:

روایت شریفه «سلسلة الذّهب»، روایتی است که از آغاز صدور، به نحو متواتر نقل گردیده و در جمع ده ها هزار نفری نیشابور، در حالیکه هزاران قلم به دست، آن را مکتوب ساخته اند، صادر گردیده است. از همین رو، به دلیل تواتر، صحّت آن اثبات می شود و از بررسی سندی آن بی نیازیم.

در بُعد مأخذ شناسی، منابع متعدّد شیعه و عامّه و اسناد گوناگون، این روایت را نقل کرده اند و قاضی نور الله مرعشی در کتاب شریف «احقاق الحق»، شماری از مهمترین منابع معتبر عامّیِ ناقل این روایت را فهرست کرده است. (احقاق الحق، شوشتری، ج12، ص388-392) نیز علّامه تهرانی در کتاب امام شناسی، در بحثی تفصیلی، منابع و طرق نقل مختلف این روایت را بررسی کرده است. (امام شناسی، تهرانی، ج5، ص135-140)

در منابع شیعی، از برجسته ترین آثار، آثار شیخ صدوق، شامل معانی الاخبار، التوحید، ثواب الاعمال و … است که این روایت را در کنار هم خانواده های حدیثی دیگر آورده است.

متن مشهور این روایت در منابع چنین است:

«حضرت فرمودند: حديث كرد براى من پدرم موسى بن جعفر كاظم كه گفت: حديث كرد براى من پدرم: جعفر بن محمّد صادق كه گفت: حديث كرد براى من پدرم: محمّد بن علىّ باقر كه گفت: حديث كرد براى من پدرم: علىّ بن الحسين زين العابدين كه گفت: حديث كرد براى من پدرم: حسين بن علىّ که گفت: حديث كرد براى من پدرم امير المؤمنين علىّ بن ابيطالب كه گفت: حديث كرد براى محمّد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه گفت: حديث كرد براى من جبرئيل عليه السّلام كه گفت: من از حضرت ربّ العزّة سبحانه و تعالى شنيدم كه مى‏گفت: «كلمه لا إله إلّا الله قلعه و دژ مستحكم من است، و هر كس در اين دژ وارد شود، از عذاب من در أمان است». و چون كجاوه به راه افتاد، حضرت با صداى بلند به ما گفتند: به شروط كلمه لا إله إلّا الله، و من از شروط آن هستم». (عیون اخبار الرضا، صدوق، ج2، ص134-136)

در کنار این نقل مشهور، برخی محدود از طرق نقل دیگر، با عباراتی قریب المضمون، اما با اختلافاتی جزئی در منابع موجودند. این طرق به چند دسته قسمت‏پذيرند:

الف) منقولاتی كه مطلق «لا إله إلاّ الله» را حصن و قلعه امن معرفي مي‏كنند كه هر كس به آن در آيد، از عذاب الهي ايمن است. (التوحید، صدوق، ص24)

ب) منقولاتی كه «لا اله الّا الله» را مقیّد به اخلاص می کنند و معلوم می دارند هر كه با اخلاص به وحدانيت خدا شهادت دهد، به دژ الهی در آمده است. (همان، ص25)

ج) منقولاتی كه «لا اله الّا الله» را به اخلاص مقیّد کرده و معنای اخلاص را چنین دانسته اند: اخلاص به آن است كه كلمه توحيد انسان را از حرام الهي باز مي‏دارد.(همان، ص27)

د) منقولاتی مانند نقل اصلی و متواتر حدیث سلسلة الذّهب، امامت و حكومت را شرط ورود به وادی توحید و اخلاص می داند (امالی، همو، ص235، التوحید، همو، ص25؛ ثواب الاعمال، همو، ص7).

تأمّل در این طرق نقل حاکی از آن است که همگی ایشان ، علی رغم برخی اختلافات جزئی در تعبیر، حاکی از یک حقیقت اند و آن این که آنچه انسان را در عصمت و مصونيّت در مى‏آورد، وصول به مقام توحيد است كه از آن به «لا اله إلّا الله» تعبير مى‏شود ( و البتّه در نگاه قرآنی و روایی توحید از اخلاص منفک نیست) و لازمه وصول به مقام توحید و اخلاص، طبق نقل اصلی روایت سلسلة الذّهب، اتّصال به ولایت است.

ذیلاً به بررسی دلالی این روایت می پردازیم:

  1. بررسی دلالی روایت سلسلة الذ ّهب:

در بررسی دلالت روایت شریفه سلسلة الذّهب، با سه محور عمده مواجهیم که عبارتند از:

  • مقام توحید، حصن حصین الهی:

نخستین محور عمده روایت سلسله الذّهب در بُعد دلالت، معرّفی مقام توحید به عنوان حصن حصین الهی است، چونانکه هر که به این مقام درآید، در امان خواهد بود و اساساً کارکرد مهمّ پیام توحید برای جهانیان، کارکرد امنیّت و آرامش است.

پشتوانه قرآنی این دلالت در آیات قرآن کریم فراوان است. خداوند متعال بارها در قرآن کریم معلوم ساخته است امنیّت به طور کلّی، خواه در دنیا و خواه در آخرت، فقط در سایه ایمان توحیدی میسّر خواهد بود.

به عنوان مثال در آیه «الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» (انعام/82)، واژه «الامن» همراه با الف و لام جنس، تمام انواع امنیّت را شامل شده که با لام اختصاص در «لهم»، منحصر و مختصّ به کسانی است که به حقیقت وادی ایمان در آمده اند و ایمانشان آمیخته با هیچ شرکی نیست. (التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج6، ص187) بنابر نظر مفسّران، مراد از «ظلم» در آیه شریفه، شرک است. (المیزان، طباطبایی،ج7، ص279-283)

اين آيه پس از احتجاجهاي معروف حضرت ابراهيم عليه‌السلام درباره توحيد ربوبي آمده است و مراد از ايمان در آن اعتقاد به توحيد مبدأ است، وقتي توحيد در جان انسان رسوخ كند، بسته به مراتب آن، او را از ظلم مي‏رهاند، ازاين‏رو ايمان مزبور به عدم ظلم مقيد شده است. چنين موحّدي آينده‏اي روشن دارد، ازاين‏رو غمگين و وحشت‏زده نيست و قهراً هيچ چيزي نمي‏تواند موجب دلهره و يأس او شود، چون معتقد به مبدأي است كه اول و آخر نظام هستي است. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص562) قرآن درباره چنين افرادي است كه مي‏گويد: « إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ » (فصلت/30).

لذا ساکنان وادی توحید، در امنیّت مطلق اند و طبق آیه مزبور، انواع امنیّت تنها به ایشان اختصاص دارد:

  • چونانکه به گواهی آیه « الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (رعد/28) در دنیا ایمان توحیدی، یگانه عامل منحصر به فرد آرامش و امنیّت خاطر درونی ایشان است؛ (التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج12، ص181، المیزان، طباطبایی، ج11، ص354-356)
  • نیز در آخرت به گواهی آیه « فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ » (حدید/13)، كلمه توحيد، يعني عقيده و ايمان به خدا كه حصن حصين و دژ مستحكم و استوار الهي است، ساكنانش را مصونيّت مي‌بخشد و هر كس به آن درنيامد از عذاب الهي مصون نيست؛ چون درون اين حصن، سراسر رحمت و برونش، سراسر عذاب و آتش است. (تسنیم، جوادی آملی، ج6، ص64)

لذا توحيد ناب، قلعه اَمْن و حصن حصینی است که موحّدان را در خود جای می دهد و هیچ عنصری جز توحید، سایه سار امنی از عذاب الهی در دنیا و آخرت نخواهد بود. به تعبیر دیگر، پیام توحید، پیام امنیّت و آرامش است؛ امنیّتی به وسعت همه جهانیان که همگان را به پناه امن خویش فرا می خواند.

  • پیوند توحید و ولایت:

اکنون پس از تبیین نخستین محور دلالی روایت سلسله الذّهب، نوبت به بررسی دومین محور دلالی آن می رسد و آن، پیوند توحید و ولایت است. زیرا طبق این روایت، اگر توحید، حصن حصین الهی است، امّا ورود به این وادی امن الهی، مشروط به پذیرش ولایت است.

طبق این روایت شریفه، نسبت ورود به قلمرو توحید و پذیرش ولایت، نسبت مشروط و شرط، همچون نسبت نماز و وضوست، به گونه ای که ایمان بی ولایت، همچون نماز بی وضو، باطل و بی اثر خواهد بود. این پیوند وثیق در بسیاری از آیات و وروایات دیگر نیز مورد تأکید قرار گرفته است.

به عنوان مثال، اگر تمام رسالت پیامبر خاتم برای تبیین و اعتلای کلمه توحید است: «قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (انبیاء/108)، ایفای این رسالت منوط به ابلاغ پیام ولایت است، چونانکه اگر این پیام ابلاغ نشود، گویا اصلا رسالت پیامبر ایفا نشده است و این حقیقت ولایت است که شرط کمال رسالت توحیدی است: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67). (المیزان، طباطبایی، ج6، ص48-59)

نیز اگر دین حقیقی نزد خداوند، اسلام است « إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام» (آل عمران/19) و اسلام، چیزی جز توحید و اخلاص نیست: « فَاعْبُدِ اللَّهَ مخُلِصًا لَّهُ الدِّينَ*أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الخْالِص» (زمر/3) ، این دین توحیدی تنها در سایه سار ولایت است که تکمیل می شود و مرضیّ پروردگار می گردد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» (مائده/3).(همان، ج5، ص179-181؛ الصحیح من سیره النبی الاعظم، عاملی، ص39)

از همین روست که اساساً در روایاتی چون « وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي.» (امالی، صدوق، ص235)، «السّلامُ عَلی … کَهفِ الوَری» (زیارت جامعه کبیره) این ولایت معصومین است که حصن حصین الهی و کهف و مأمن مردمان معرّفی شده است که البتّه در کنار هم خانواده های حدیثی معلوم می گردد این حصنیّت، بالاستقلال نیست و مراد، ولایتِ در سایه سار توحید است و تعبیری دیگر از فراز «انا من شروطها»ست. (الصحیح من سیره النبی الاعظم، همو، ص40)

اما به راستی چرا ولایت، شرط پذیرش و اکمال توحید است؟ ابعاد پیوند توحید و ولایت در چیست؟ ذیلاً به مهمترین ابعاد این پیوند می پردازیم:

  • ولایت، یگانه عامل نیل به مقام توحید:

با رجوع به آیات و روایات می توان دریافت حقیقت توحید، گوهر ناب و کمیابی است که به آسانی نصیب نمی گردد. اگر به گواهی آیات، حقیقت و جوهره دین، توحید است که در قالب صراط مستقیم تجلّی می یابد و اگر تنها یک صراط، حقّ است و سایر صراط ها، باطل و گمراه کننده است، تشخیص این یک راه از بین کثرت راه های گمراه کننده به آسانی میسّر نیست. بنا بر روایات، تجلّی صعوبت پیمودن معرفتی و عملی صراط مستقیم توحید در دنیا، پل صراط در آخرت است که از مو باریکتر و از شمشیر تیز تر است: « ثُمَّ يُوضَعُ عَلَيْهَا صِرَاطٌ أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ». (امالی، صدوق، ص177)

نیز باید بدانیم شرک و ریا، آفت و راهزن توحید، چنان خفی و مخفی و اخفی است که تشخیص آن، همچون تشخیص راه رفتن مورچه ای سیاه و کوچک بر سنگی سیاه در شبی تاریک و ظلمانی، کاری بسیار دشوار و ناشدنی است: « الشِّرْكُ فِي أُمَّتِي أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلَةِ السَّوْدَاءِ عَلی الصَّخْرَة الصَّمّاء فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ» (وافی، فیض کاشانی، ج8، ص1084)

از همین روست که خداوند در سوره یوسف می فرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ».طبق این آیه شریفه، حتّی از بین مؤمنان، ایمان اکثر ایشان، آمیخته با شرک است.

در این میان، به فرموده قرآن کریم تنها مخلَصان اند که واصلان حقیقی وادی توحید و به تعبیر زیارت جامعه کبیره، «محالّ معرفة الله» اند. به تعبیر دیگر، تشخیص حقّ و باطل و تمییز حقیقت توحید از رگه های شرک و درک حقیقت گوهر توحید، چونان دشوار است که خداوند متعال در آیه «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» (صافات/159-160) معلوم می دارد کسی را نسزد که حقیقتا به وادی توحید و معرفه الله در آید و ذات ربوبی را آن گونه که شایسته است، توصیف سازد، مگر بزرگمردانی که از وادی «مخلِصین» در گذشته و به وادی «مخلَصین» در آمده اند؛ زیرا فقط در آن صورت است که در حقيقت، خود ذات اقدس الهي از زبان مخلَصان در وصف يگانگي خود سخن مي‌گويد، وگرنه توحيد ديگران به نوعي با شرك مشوب است: «سُبحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفون * اِلاّعِبادَ اللّهِ المُخلَصين» (صافات/159-160).

لذا اگر تنها واصلان حقیقی وادی توحید، مخلَصان هستند، اگر تنها ایشان نشانی این مأمن را می دانند و اگر دیگران را -بدون رهبری این راهبران- راهی بدین مأمن نیست، رسالت پیشوایی در تبیین توحید و تمییز آن از رگه های شرک و راهنمایی مردمان به قلمرو معرفه الله نیز بر عهده همین بزرگمردان است. به تعبیر دیگر، تنها «مخلَصین فی توحید الله» می توانند حقیقتاً «محالّ معرفة الله» باشند و در نتیجه، «دعاة الی الله» بر گستره خلق گردند. (زیارت جامعه کبیره)

این گونه است که به گواهی آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السّلام، بدون ولایت پیشوایان الهی نمی توان به معرفة الله رسید و درک حقیقت توحید، تنها در گرو عبور از وادی ولایت است.

این معنا در زیارت شریفه «جامعه کبیره»، با تعبیر «ارکاناً لتوحیده» بیان گردیده است. از آنجا که واژه رکن در لغت، به معنای اساس و پایه اصلی هر چیزی است که شیء، بر آن تکیه دارد و در صورت فرو ریختن رکن و متّکا، شیء متّکی نیز فرو می ریزد، تعبیر از معصومین علیهم السّلام به ارکان توحید و معرفه الله، گویای این است که حقیقت توحید، بر حقیقت ولایت متّکی است و ولایت ایشان، یگانه عامل نیل به مقام توحید است و تنها از رهگذر ولایت معصومین علیهم السّلام می توان به وادی توحید نائل آمد، (ادب فنای مقرّبان، جوادی آملی، ج4، ص300-302) چونانکه گوهر حقیقت و جوهره توحید و دیانت، تنها نزد ایشان است و هر که از ایشان پیشی گیرد و یا از ایشان عقب افتد، در ضلالت و گمراهی خواهد بود: «وَ رَضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجاً عَلَى بَرِيَّتِهِ … وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِهِ‏ وَ … وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِهِ وَ مَنَاراً فِي بِلَادِهِ وَ أَدِلَّاءَ عَلَى صِرَاطِهِ، … فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَكُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ‏ وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُه». (زیارت جامعه کبیره)

از همین روست که طبق نقل روایت مشهور و معتبر «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَقَدْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.» (کافی، کلینی، ج1، ص376)، اگر کسی به امام زمان خویش معرفت نداشته و از ولایت بی بهره باشد، از توحید هیچ بهره ای نمی برد و همچون مشرکان عصر جاهلی، به مرگ جاهلیّت از دنیا می رود.

  • ولایت، یگانه ضامن بقاء در مقام توحید:

افزون بر این که ولایت، شرط ورود به وادی توحید است، یگانه ضامن بقاء در این مقام نیز می باشد. توضیح این که شیطان مدام در کمین آدمیان نشسته است تا حق را با باطل در هم آمیخته، باطل را حق جلوه دهد و ایشان را از راه به بیراهه کشاند. لذا حتّی اگر مردمان و جامعه اسلامی نشانی وادی توحید را دریابند و بدین وادی درآیند، باز شیطان در صدد است از هر طریقی، ایشان را از این حصن بیرون کشد؛ چونانکه آدم ابوالبشر را به هر حیلتی از مأمن بهشت بیرون کشید. این خطر، تهدیدی همیشگی است که همواره تا روز قیامت، جامعه و امّت اسلامی را تهدید می کند: « قَالَ رَبّ‏ بمِا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهَّمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنهْمُ الْمُخْلَصِينَ» (حجر/39-40).

با وجود این خطر، عاملی لازم است که خود از وساوس شیطان مصون باشد تا بتواند امّت اسلامی را هماره در صراط مستقیم توحید، از تلبیس ها و تسویلات شیطان در امان نگاه دارد. امّا به راستی چه کسی است که می توان وی را مدار حقّ و حقیقت و معیار تشخیص راه از بیراهه و ضامن بقاء در مقام توحید دانست؟ شیطان خود اعتراف می سازد: «إِلَّا عِبَادَكَ مِنهْمُ الْمُخْلَصِينَ».

آری؛ این بار نیز تنها مخلَصان اند که از وساوس و تسویلات شیطانی مصون اند و لذا تنها می توان بر ایشان در طیّ طریق اعتماد کرد. ایشان هم نشانی وادی توحید را خوب می دانند: ««سُبحانَ اللّهِ عَمّا يَصِفون * اِلاّعِبادَ اللّهِ المُخلَصين» و هم هیچ گاه از این مقام دور نمی گردند و به بیراهه نمی افتند: « لَأُغْوِيَنهَّمْ أَجْمَعِينَ* إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِينَ».

از همین رو، فقط ایشان می توانند هماره و در هر حال:

  • مردمان را به سوی توحید ناب فرا بخوانند: «إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ»،
  • ایشان را به سوی خداوند رهنمون سازند: «وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ»،
  • و راه الهی را بر امت نشان دهند: «وَ إِلَى سَبِيلِهِ تُرْشِدُونَ». (زیارت جامعه کبیره)

آری؛ ولایت مخلَصین و پیشوایان معصوم، یگانه ضامن بقاء در مقام توحید است. تاریخ امّت اسلامی، مشحون از ادوار و فرقی است که هر کدام گر چه مدّعای توحید داشته و دارند، ولی سیره و سنّتشان هیچ نشانی از سیره و سنّت اسلامی ندارد. به تعبیر دیگر، گر چه پیامبر خاتم راه وادی توحید را بر خلق نشان داد، ولی از آنجا که ورود بدین وادی ضامن بقاء در این مقام نیست و راهزنان، در کمین اند، امّت اسلامی باید هماره دست در دست ولیّ معصوم داشته باشد تا بتواند در بزنگاه ها، راه را از بیراهه تشخیص دهد، ولی متأسّفانه چنین نشد؛ چونانکه متخلّفان غاصب و خلفای جور اموی و عبّاسی و خوارج و دیگران، با رویگردانی از امام معصوم، توحیدی ساختند که هیچ نسبتی با توحید ناب اسلامی نداشت و ثمراتی از آن چیدند که با هر آن چه پیامبر می فرمود، بیگانه بود.

از همین رو، امام رضا علیه السّلام در نیشابور، آنگاه که جمع کثیری از امّت مسلمان از ایشان خواستند حدیثی را از پیامبر نقل کنند، با وجود این که مخاطبان حضرتش، همگی مسلمان و مدّعی «لا اله الّا الله» بودند، باز ایشان جامعه​ی مدّعی توحید را به مسأله توحید فرا خواندند تا معلوم سازند توحیدِ خلیفه عبّاسی، توحید ناب محمّدی نیست و باید از توحید دروغین، به حقیقت توحید پناه برد. نیز حضرتش توحید را با مسأله ولایت پیوند زدند تا معلوم سازند حتّی اگر امّت معتقد است راه توحید را از پیامبر فرا گرفته است، باز لازمه بقاء در این مقام و مصونیّت از انحراف، هماره و هر لحظه، تمسّک به ولایت حجّت معصومی است که هیچ گاه به بیراهه در نیفتد و از مسیر توحید ناب منحرف نگردد.

این است سرّ آن که گر چه پیامبر در رسالت 23 ساله خویش، راه توحید را به درستی برای مردمان تبیین کرده است، ولی باز قرآن کریم می فرماید اگر ولایت اعلان نشود، گویا هیچ رسالتی نبوده است: « يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه». زیرا صرفاً داشتن نشانی وادی توحید کافی نیست و بقاء در این مقام، نیازمند ضامنی جدّی و همیشگی است و آن ضامن، ولایت امام حیّ حاضر در همه اعصار و قرون است.

  1. افاضه من الله، شرط مشروعیّت ولایت:

سومین محوری که در حدیث شریفه سلسله الذّهب مورد تأکید قرار می گیرد، پس از معرّفی حصن حصین الهی و شرطیّت ولایت در ورود بدین حصن، تبیین این حقیقت است که شرط مشروعیّت ولایت، افاضه من الله است.

امام رضا علیه السّلام این روایت را آنگاه قرائت فرمودند که مأمون حضرتش را به منصب ولایت عهدی منصوب کرده بود. اکنون در مسیر حرکت ولیّ عهد زمان به نیشابور، آنگاه که مردمان آمده اند تا حضرتش را به عنوان ولیّ عهد خلیفه دوران زیارت کنند، حضرت پرده کجاوه را کناری می زند و از خویش نه با عنوان ولیّ عهد خلیفه عبّاسی، بلکه به عنوان حلقه ای از سلسله نسبی نورانی نام می برد که از امام کاظم علیه السّلام تا رسول الله صلّی الله علیه و آله در می گذرد و حلقه سخنش به جبرائیل و خداوند می رسد. آری؛ خاستگاه این سلسله نورانی، رسول الهی و سرچشمه کلامش، پیام وحی است و بس. آن حضرت، از این سلسله است که تاج ولایت الله را بر سر دارد؛ نه این که خلافت خودساخته مأمون، منبع مشروعیّت ولایت امام باشد. لذا آن حضرت، با تبیین خطّ سیر نسب خویش تا رسول الله و اتّصال منبع سخن به منبع وحی، معلوم می دارد اگر ولایت وی شرط ورود به وادی توحید است، نه از آن روست که وی ولیّ عهد خلیفه عبّاسی است، بلکه از آن روست که خاستگاه وی در خاندان پیامبر و کلامش، کلام وحی و سلسله اش، سلسله اولیاء الهی و مشروعیّت ولایتش، همچون ولایت آباء کرامش، ناشی از افاضه الهی است.

لذا امام علیه السّلام آنگاه که با پیشنهاد مأمون مبنی بر قبول خلافت یا ولایتعهدی مواجه شد، معلوم داشت ولایت، منصبی الهی است که تنها مشروعیّتش را از افاضه من الله می گیرد و کسی چون مأمون هیچ حقّی در بخشش و افاضه آن ندارد و فرمود: (ای مأمون)، اگر خلافت حقّ توست، حق نداری آن را به دیگری واگذاری و اگر حقّ تو نیست، پس در بخشیدن آن حقّی نداری. (عیون اخبار الرّضا، صدوق، ج2، ص140)

نیز ایشان پس از پذیرش توأم با اجبار و اکراه این مقام، در خطبه ای که در آغاز ولایتعهدی خواند، اعلان داشت که ولایت از روز اوّل، مقوله ای الهی بود که به سلسله نورانی اجداد وی و در رأس ایشان، امیر المؤمنین علی علیه السّلام اختصاص داشت و به ناحق، به یغما رفت. (همان، ص145)

لذا اگر ولایت، شرط ورود به وادی توحید است، مراد ولایتی است که ریشه در افاضه من الله داشته و مشروعیّتش را از حق تعالی اخذ کرده باشد، نه این که ولایتعهدی مأمون خاستگاه این ولایت باشد.

نتیجه:

حاصل سخن این که حدیث شریفه سلسلة الذّهب، از روایات متواتر در منابع شیعه و عامّه است که با اندکی تفاوت در الفاظ در مآخذ معتبر فریقین آمده است. در یک بررسی دلالی، این روایت بیانگر سه نکته محوری است:

  1. معرّفی توحید به عنوان حصن حصین الهی
  2. تبیین پیوند وثیق توحید و ولایت: شامل:

ولایت، شرط ورود به وادی توحید،

ولایت، ضامن بقاء در مقام توحید.

  1. تعیین معیار مشروعیّت ولایت، یعنی «افاضه من الله».

از آن جا که این روایت، روایتِ منتخب حضرت ثامن الحجج علیه السّلام در مقطعی مهم از تاریخ و در جمع دهها هزار نفری محبّان خویش در نیشابور است، میزان اهمّیّت این محورهای سه گانه معلوم می گردد. امید که امّت اسلامی با تمسّک به ولایت الهی ائمّه معصومین علیهم السّلام، به حصن حصین توحید الهی در آیند و در شاهراه توحید ناب محمّدی، راسخ و استوار به سمت آینده ای روشن گام بردارند.

فهرست منابع:

  • قرآن کریم.
  • احقاق الحق، شوشتری، قاضی نورالله، مکتبه آیه الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول، قم، 1409.
  • ادب فنای مقرّبان، جوادی آملی، عبدالله، چاپ هفتم، بی جا، 1389.
  • امالی، صدوق، محمد بن علی، نشر کتابچی، چاپ ششم، تهران، 1376.
  • امام شناسی، تهرانی، محمد حسین، نشر علامه طباطبایی، چاپ سوم، مشهد، 1426.
  • التحریر و التنویر، محمد طاهر بن عاشور، موسسه التاریخ، بیروت، بی تا.
  • تسنیم، جوادی آملی،عبدالله، چاپ هشتم، بی جا، 1388.
  • توحید در قرآن، جوادی آملی، عبدالله، چاپ اول، بی جا، 1383.
  • التوحید، صدوق، محمد بن علی، جامعه المدرسین، چاپ اول، قم، 1398.
  • ثواب الاعمال، صدوق، محمد بن علی، دار الشریف الرضی، چاپ دوم، قم، 1406.
  • زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان.
  • الصحیح من سیره النبی الاعظم، عاملی، سید جعفر مرتضی، المرکز الاسلامی للنشر، چاپ پنجم، بی جا، 1425.
  • عیون اخبار الرضا، صدوق، محمد بن علی، نشر جهان، تهران، 1378.
  • المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1387.
  • وافی، فیض کاشانی، کتابخانه امیر المؤمنین، چاپ اول، اصفهان، 1406.

 

خبر های قبلی و بعدی

آخرین خبرها